مترجم: پ. م.
منبع:راسخون



 

ما انسان‌ها موجوداتی زود باور هستیم. شاید جالب باشد که بدانید مغز ما نمی‌گذارد حقایقی کوچک و خسته کننده یک شایعه هیجان‌انگیز را برایمان خراب کند و به دروغ‌ها اجازه می‌دهد با ماجراهای هیجان‌انگیز شگفت زده‌مان کنند. سال‌ها پیش شایعه‌ای عجیب و غریب رواج پیدا کرد که تعداد زیادی از مردم سراسر دنیا آن را باور کردند، شایعه از این قرار بود که موزهای وارداتی می‌توانند باعث ابتلا به بیماری خطرناک و نادری با نام فاشئیت نکروزان شوند. در ژانویه‌ی سال 2000 میلادی بسیاری از کاربران اینترنت از دوستان و اقوام خود ایمیل‌هایی را دریافت کردند که نسبت به مصرف موز و ابتلا به این بیماری هولناک هشدار می‌داد. در این بیماری پوست فرد مبتلا، عفونت می‌کند و جوش‌هایی کبود روی آن ظاهر می‌شود، سپس پوست تجزیه شده و از ماهیچه و استخوان جدا می‌شود. طبق این ایمیل، سازمان غذا و داروی آمریکا FDA) ) سعی می‌کرد روی رواج این اپیدمی سرپوش بگذارد و آن را از عموم پنهان کند تا از وحشت ‌زدگی عمومی جلوگیری کند. در این ایمیل‌ها از مخاطبان خواسته شده بود که این موضوع را با دوستان، عزیزان و اعضای خانواده‌شان به اشتراک بگذارند و آن‌ها را از خطری که تهدیدشان می‌کند، آگاه کنند. اما در واقع این خطر جز شایعه‌ای واهی چیزی نبود. با این حال تا 28 ژانویه نگرانی مردم به حدی زیاد شده بود که مرکز کنترل بیماری ایالات متحده CDC) ) رسما بیانیه‌ای صادر کرده و این شایعه را تکذیب کرد.
فکر می‌کنید تغییری ایجاد شد؟ خیر، این بیانیه نه‌ تنها شایعه را از بین نبرد، بلکه آن را شعله ور تر هم کرد و بیشتر گسترش داد، مردم همچنان در وحشت به سر می‌بردند. پس از چند هفته، واقعیت به حدی تحریف شد که مردم در زمان نقل این شایعه آن را کاملا معتبر دانسته و منبع اصلی خبر را مرکز کنترل بیماری ذکر می‌کردند. حتی این روزها هم هر از گاهی نسخه‌های متفاوتی از این شایعه به مدت کوتاهی دوباره قوت می‌گیرند، دوباره ترس را به جان مردم می‌اندازند و سپس دوباره محو می‌شوند.
شاید چنین داستانی به نظر شما مضحک و عجیب برسد، اما باید بپذیرید که اشتباه و لغزش در منطق همگی ما انسان‌ها همواره باعث باور کردن نظرات نادرست و خطرناکی شده است، نظراتی مثل اینکه ایدز بیماری چندان خطرناک هم‌ نیست و با مصرف مکمل‌های دارویی و مولتی ویتامین‌ها می‌تواند درمان شود یا اینکه با گذاشتن یک کلاه آلومینیومی روی سر، سازمان‌های جاسوسی نمی‌تواند افکار ما را بخواند.
اما چرا با وجود شواهد و مدارک مستند، هنوز هم بعضی از مردم تمایل دارند که دروغ‌ها و شایعه‌های کذب را باور کنند. چرا هر چقدر این شایعه‌ها تکذیب می‌شوند، باز هم بسیاری از افراد به باور کردن آن بیشتر اصرار می‌ورزند؟ اگر فکر می‌کنید این قضیه به ضریب هوشی انسان‌ها مربوط می‌شود، باید بدانید که در اشتباهید. حتی برندگان جایزه‌ی نوبل هم گاهی فریب نظریه‌های عجیب و غریب و بی‌پایه و اساس را خورده‌اند. اما شاید پیشرفت‌های اخیر در علم روان‌شناسی بتواند برای این سوال‌ها پاسخ‌هایی مناسب را پیشنهاد دهد. یافته‌های جدید عنوان می‌کنند که ساختن شایعه‌ای که مردم آن به سادگی باور کنند، در واقع بسیار راحت‌تر از چیزی است که تصورش را می‌کنیم. این شایعه‌ها می‌توانند از فیلترهای اعتبار سنجی مغز ما عبور کنند.
یکی از دلایل این موضوع می‌تواند این باشد که مغز ما برای این که در مصرف وقت و انرژی صرفه‌جویی کند، در برخورد با موضوعات مختلف از قوه‌های شناختی‌مان با خست بهره می‌برد؛ به این معنی که گاهی به جای استفاده از قوه‌ی تحلیل و بررسی خویش، از شهود استفاده می‌کند.
اگر میخواهید قضیه را بهتر بفهمید، خیلی سریع و بدون این که فکر کنید به پرسش‌های زیر پاسخ دهید:
حضرت موسی از هر نوع حیوان چه تعدادی را سوار بر کشتی خود کرد و نجات داد؟
خانم مارگارت تاچر رییس جمهور کدام کشور بود؟
جالب است بدانید که بین 10 تا 50 درصد از شرکت‌کنندگان در این آزمایش متوجه نشدند که حضرت نوح کشتی را ساخته بود، نه حضرت موسی! و مارگارت تاچر نخست‌ وزیر بود نه رییس جمهور.
این حواس‌پرتی که به آن «توهم موسی» گفته می‌شود، روشن می‌کند که ما به راحتی جزییات یک گفته را نادیده می‌گیریم و معمولا تمایل داریم که طرح کلی کلام را دریابیم و به جزییات اهمیت چندانی ندهیم.
ما انسان‌ها معمولا پیش از اینکه بخواهیم درباره‌ی صحت و سقم شنیده‌هایمان قضاوت کنیم، به احساس‌مان درباره‌ی آن‌ها فکر می‌کنیم. «ارین نیومن» محققی از دانشگاه کالیفرنیا می‌گوید: «ما حتی مواقعی هم که اطمینان داریم باید براساس واقعیت‌ها و مدارک مستند موجود استدلال کنیم، با احساسات‌مان قضاوت می‌کنیم و تصمیم می‌گیریم»
براساس تحقیقات اخیر، واکنش اولیه‌ی ما به موضوعات مختلف بر اساس پنج سوال ساده شکل می‌گیرند:
• آیا منبع این گفته مورد اعتماد است؟
• آیا دیگران آن را باور کرده‌اند؟
• آیا شواهد و مدارک کافی برای اثبات آن وجود دارد؟
• آیا با عقاید من سازگار است؟
• آیا ماجرایی خوشایند و هیجان انگیز را بازگو می‌کند؟
پاسخ ما به هر یک از این پرسش‌ها ممکن است با جزییات فرعی و کم‌ارزشی که هیچ ربطی به حقیقت ندارند، تغییر کند.
سوال اول و دوم را در نظر بگیرید. ما معمولا به کسانی اعتماد می‌کنیم که آنها را میشناسیم؛ به این معنی که هر چقدر تعداد افرادی که درباره‌ی موضوعی حرف می‌زنند در اطراف ما بیشتر باشد، احتمال اینکه ما آن موضوع را باور کنیم، بیشتر خواهد ‌شد. نیومن می‌گوید: «ما برای اینکه درباره‌ی صحت و سقم یک ادعا قضاوت کنیم، اصلا به این مساله توجه نمی‌کنیم که گوینده‌ی آن یک فرد متخصص نیست.» علاوه بر این، ما نمی‌توانیم تعداد کسانی که آن گفته را باور دارند، به خاطر داشته باشیم. وقتی یک مطلب مکررا در برنامه‌های خبری اعلام می‌شود، این توهم را ایجاد می‌کند که آن مطلب محبوبیت و فراگیری بیشتری دارد، احتمالا بیش از آن که در واقعیت وجود دارد. در این صورت نتیجه این خواهد شد که ما آن را به عنوان حقیقت قبول می‌کنیم.